و اما حالا
پسر قند و عسلم ، دیگه انتقال نوشته هایی که واست تو دفترچه خاطراتت نوشتم تموم شد ...
دیروز رفتم دکتر تا از وضعیت خودم و تو مطلع بشم ، دکتر مهربونت همه چیزو چک کرد و گفت باید برم سونو تا ببینم تو گل پسر مامانی هنوز با پا وایسادی یا سروته شدی؟
ولی من مطمئن بودم کوچولوی من همچنان محکم با پاهاش ایستاده و دوست داره مامانو کمی اذیت کنه
و هم دوست داره سرش کنار قلب مامانش باشه تا هر ثانیه عشق و محبت و دعای خیرشو بشنوه و باهاش آروم بشه
بعد از حرفهای دکتر رفتم سونوگرافی و دیدم که بعله ه ه ه ه شما هنوز ایستادی
طبق سونوی دیروز 36 هفته و 2 روز بودی ( البته می بایست طبق سونوهای قبلی 35 هفته و 5 روز باشی) ، هزار ماشاله وزنت هم شده بود 2800 گرم!
فسقلی من !دیگه کم کم باید خودمو واسه اومدنت آماده کنم
هفته بعد بازم باید برم دکتر و بعدش یه روز قبل اومدنت دوباره سونو!
ایشاله تا اون موقع هم سالم و سلامت باشی و همچنان تو دلم وول بخوری و خودتو قوز کنی و با سرت به دنده های مامان فشار بیاری!( وای که قوز کردنت چه حالی میده ، عاشق این حالتهاتم)
جیگر کوچولوی من ، فرشته من ، عااااااااااااشقتم و شدیدا منتظرو مشتاق دیدنت!