متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

متین ، فرشته آسمونی من

مروری بر خاطرات 3

1393/2/19 18:40
536 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندم ، اوایل مرداد هم مامان جونت (مامان من ) که دو سه سالی تو نوبت عمل کمر بود نوبتش شد و...

http://zibasaz.niniweblog.com/

دلبندم ، اوایل مرداد هم مامان جونت (مامان من ) که دو سه سالی تو نوبت عمل کمر بود نوبتش شد و دوباره اضطراب و استرس و نگرانی !

و دوباره این تو بودی که به من آرامش میدادی

هر چند اون روزهای سخت زیاد مراقبت نبودم و حال خوشی نداشتم و فقط با ذکر و دعا از خدا می خواستم تو رو واسم نگه داشته باشه

در تاریخ 6/5/92 وقتی هفته 15 بودی همگی رفتیم تهران واسه عمل مامان جونت ، و سه چهار روزی اونجا موندیم و برای بار اول وقتی تو مسجد بیمارستان من و خاله منتظر و دست به دعا بودیم که مامان جون از اتاق عمل بیاد بیرون ، حس کردم چیزی تو وجودم داره حس میشه

اون زمان احساس میکردم یه چیزی مثل نبض زدن درونم اتفاق میفته و حدس زدم این باید اولین تکونهای تو باشه پسر قشنگم !

و این اتفاقات مقارن بود با شبهای قدر و چقدر منو و تو تو تنهایی گریه کردیم و دعا کردیم !

و وقتی هفته 17 بودی حرکتهات واضحتر حس شد و دیگه میشد بهت گفت وروجک که مدام وول میخوردی و اگه یه روز حرکتهات کم میشد کلی منو نگران میکردی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)