مروری بر خاطرات1
پسر قند و عسلم ، اومدن تو تو دلم مصادف بود با چند تا مناسبت
عشق من ، کمی قبل از اومدنت خوابهای بامعنا و زیبایی میدیدم که خودم تعبیرشونو نمیدونستم اما میزاشتم به حساب خیر بودنشون و اما همون ماهی که قرار بود بیای پیشمون 2 بار خواب انار دیدم که یه بارش زیر پام پر از انارهایی بود که روی زمین ریخته بود و کمی از اونا روخوردم و یه فاصله چند روز هم خواب دیدم شاخه بزرگی از درخت انار رو که انارهای خیلی بزرگ و خوشرنگی روش بود رو چیدم و از این اتفاق خوشحال بودم!
بعدها بعد اینکه خدا تو رو به ما داد تعبیر انار روخوندم که فرزند پسر بود !
روزی که فهمیدم تو رو خداگذاشته تو دلم تا رشد کنی و بزرگ بشی مصادف بود با اول ماه رجب و جالب اینکه من روزه بودم ، اون روز سالروز میلاد امام محمد باقر (ع) هم بود و نکته جالبتر اینکه مصادف بود با 22/2 92 که سالروز ازدواج من و بابایی بودو یه نکته دیگه اینکه من تو دوره 40 روزه خوندن حدیث بسیار زیبا و با معنی کساء بودم و تو رو با همین دعا از خدا خواستم !!
پس بدون که چقدر اومدنت با مناسبتهای شیرین و به یاد موندنی مقارن بود
وقتی خانواده هامون این موضوع رو فهمیدن خیلی خوشحال شدن خصوصا دایی احمد و خاله معصومت که وقتی یادم به اون روز میفته گریم میگیره
دایی احمدت شوکه شده بود و نمیدونست چیکار کنه و خاله معصومت با شنیدن این خبر از خوشحالی زد زیر گریه!
به فاصله دو روز از شنیدن این خبر خوشحال کننده ، خاله معصومت تصادف کرد و اون روزهای سخت و پر اضطراب و فراموش نشدنی و تلخ رقم خورد !
و فقط تقدیر خدا ومصلحت اون بود که من و تو تو اون ماشین نبودیم و ماشینمون جدا شد !
وای که وقتی اون روز این خبر رو شنیدم ..........
بگذریم ، هرچی بود لطف خدا شامل حال ما بود و به خیر گذشت و خاله با استراحت دوماهه کم کم بهبود پیدا کرد ، دو سه هفته اول این اتفاق منو و تو پیشش بودیم و ازش مراقبت کردیم و واسش دعا کردیم که زودتر خوب شه
و اگه تو نبودی نمی دونم من چجوری این اتفاقو تحمل میکردم؟؟؟؟؟؟