متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

متین ، فرشته آسمونی من

پایان دو ماهگی و شروع ماه سوم زندگیت

1393/2/19 18:16
417 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند و عسلم ، دو ماهتم تموم شد و وارد سه ماهگیت شدی ...

 

http://zibasaz.niniweblog.com/

سلام پسر گلم ، پسر طلام ، قند و عسلم

امروز 65 روزته ، سه شنبه هفته  قبل ( 20 اسفند ) دو ماهت شده بود و من استرس داشتم واسه واکسن فردات

همون روز رفتیم خونه مامان جون و بردیمت حموم و بازم تو حموم اونقدر آروم بودی و کیف میکردی که دلم میخواست بخورمت

روز چهارشنبه 21 اسفند ساعت 7 و نیم صبح حرکت کردیم به طرف بهداشت ، تو ماشین آروم بودی و وقتی رسیدیم اونجا هم حسابی سرحال بودی و وقتی باهات بازی میکردم و نازت میکردم و باهات حرف می زدم تو هم از خودت صدا درمیوردی و میخندیدی ، دلم واست ریش ریش بود که خبر نداری میخوان واکسن بزننت

اول کنترل قد و وزنت انجام شد ، هزارماشاله وزنت شده بود 6 کیلو و 300 و قدت 61 سانت و دور سرت 41

بعد بردیمت اتاق واکسن ، اول بهت قطره فلج خوروندن و بعدش پای چپ واکسن شد که گریه بدی کردی ولی بعد تا واکسن بعدی رو بیاره آروم شده بودی و وقتی واکسن دوم رو زد چنان گریه ای کردی که دل من و بابایی ریش ریش شد ، تا حالا اصلا اینجوری گریه نکرده بودی ، حتی اشکت هم سراریز شده بود

الهی بمیرم واست ، بعدش بغلت کردم و اونقدر نازت کردم و قربون صدقت رفتم که آروم شی ، حسابی گریه کردی و ضجه میزدی تا اینکه خسته شدی و خوابت گرفت و خوابیدی

وقتی آوردمت خونه هر لحظه یادت میومد و احساس درد میکردی گریه میکردی ، خلاصه تا غروب بیقرار بودی و گریه میکردی و از غروب تقریبا تب کردی ، اونقدر بیحال بودی که وقتی میدیدیمت گریمون میگرفت

اما تا فردا عصرش هم تبت پایین اومد و هم سرحال تر شده بودی و شب پنج شنبه رفتیم خونه دایی جون تولد محمد طلا و طاها چشم خوشگله و اونجا هم تقریبا آروم بودی و تا میومدی بخوابی با سرو صدای ماها بیدار میشدی

پسرم الانا که اَقو اَقو یاد گرفتی اگه سرحال باشی تا باهات حرف بزنیم میخندی و حرف میزنی ،البته عکس العملت به من و بابایی اینجوریه و ماهارو میشناسیو تو صورت ما خیره میشی ، واقعا که چقدر کیف میده وقتی میخندی و حرف میزنی

پسر گلم 5 روز مونده به عید و ما چقدر خوشحالیم که امسال عید تو کنارمون هستی ، روز اول عید تولد مامانیه و تو بهترین هدیه ای هستی که امسال من از خدای مهربون خودم گرفتم، پارسال موقع تحویل سال نو اصلا فکر نمیکردم که موقع تحویل سال 93 پسر 2 ماهو ده روزم کنارم باشه

خدایااااااااااااا شکررررررررررررت

راستی واست لباس عید هم خریدم ، فکر کنم بپوشیش خیلی خوردنی بشی!

پسرم با دل پاکت از خدا بخواه که سال جدید سال پرخیر و برکت و توأم با شادی و سلامتی واسه هممون باشه و انشاله و به حق معصومیتت تو سال جدید تن کسی بیمار نشه و کسی غم نبینه و هرکسی که آرزومند داشتن یه بچست خدا بهش عنایت کنه انشاله !

پسرم حالا میرم یه چندتا عکس خوشمزه ازت بزارم دلم حااااااال بیاد

 

اینجا تازه از حموم اومده بودی

 

اینجا داشتیم میرفتیم واست لباس عید بخریم و قبلش یه سر رفته بودیم بانک، من منتظر بودم تا بابایی بیاد و تو چنان دست میخوردی و ملچ ملوچ می دادی که بابا که ده متر با ما فاصله داشت میشنید

تو ماشین درراه رفتن به بهداشت واسه واکسن

اینجا رفته بودیم بهداشت ( قبل واکسن ) در حال بازی و صحبت با مامانی

الهی بمیرم ، موقع زدن واکسن دومی ( اینم دست باباییه )

بعد واکسن و گریه زیاد که خوابت برد ، مامانت بمیره واست

بعد واکسن تو خونه در حال پالالا شدن

به به چه دست خوشمزه ای ی ی ی ی

بعد از تمیز شدن ... مشغول دست و پا زن

اینجا هم موقع تعویض لباس اومدیم فوری از تن لختت عکس بگیریم که سرما نخوری که بازم مارو سوپرایز کردی شیرینم!

با آیسا جون ناز و شیطون و شیرین زبون ( دختر عمت )

دست و پای کوچمولوت

اینم عکس بچگی های مامان که بدونی خیلی شبیه مامانی عینک ( قابل توجه بابا )زبان

طاهای متعجب بعد از پایان تولد ( پسرم تو یا همش خواب بودی و یا بغل من بودی که صورتت معلوم نیست واسه همین عکس درست و حسابی ازت ندارم )

 

پایان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان محیا(ارام جانم)
25 اسفند 92 15:45
خیلی مبارکه ورودت ب سه ماهگی شازده ایشالا سال خوبی واسه همه باشه
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام مامان محیا، ممنون از اینکه به وبلاگ پسرم سرزدی انشاله سال 93 سال پراز شادی و آرامش و سلامتی واستون باشه
فریده
26 اسفند 92 11:55
عزیزم چه مردی شده واسه خودش این پسر.چقدر هم خوردنی شده بله بله شبیه مامانیش هم هست.خوش به حال مامانش متین خوشگله را از طره منو آرتا ببوس
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام فریده جون 'ممنون لطف داری عزیزم'آرتای نانازخوبه؟ چشم شماهم آرتاجونی روببوس
مهسا
26 اسفند 92 14:59
ای جان گل پسر هزار ماشالله .
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
فدااااااااااات عزیزم بوس
خانوم کوچولو
26 اسفند 92 16:24
سلام عزیزم امروز تقریبن یه خورده ای از مطالبتو خوندم خدارو شکر که انتظارت تموم شدُ مورد لطف و عنایت خدا قرار گرفتی، امید که قدر این هدیه اسمونی رو بدونی و همیشه شاکر خدای فرشته ها باشی ایشالا قدمش براتون خیر خیر خیر و سرشار از برکت و خوشبختی باشه ، چه عیدی بشه امسال برا شما با متین کوچولو سال بعدُ عشقه این شکلی سالی خوب پرعشق و پربرکت رو براتون ارزو میکنم امید که سال 93 هم مث سال 92 پر از اتفاقای خوب باشه براتون
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام خانم کوچولو ، چقدر خوشحال شدم دیدم اومدی وبلاگم ممنون عزیزم ، خیلی لطف داری ، انشاله سال جدید سال سرشااااااااار از عشق و شادی و سلامتی واستون باشه و انشاله هر اتفاق خیری که منتظرش هستین به وقوع بپیونده منتظر مطالب زیبا و دل نوشته های زیبات هستم
مرضیه ع
26 اسفند 92 21:16
وای مرجان جون ماشاالله متین خیلی ناز و خوردنی شده از طرف من ببوسش.
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام مرضیه جون ، خوبی؟ امیر علی خوبه؟ ممنون عزیزم لطف داری ، چشم ، شما هم امیر علی رو سفارشی ببوسین ، محکم و فشاریییییی! زود به زود عکسشو بزار دلمون تنگ شد
افسونی
9 فروردین 93 22:41
آخی نازی چه با نمک افتاده بعد حموم رفتن
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
ممنون افسون جون خودمم از این حالتش خوشم اومد