متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

متین ، فرشته آسمونی من

پایان 5 ماهگی

1393/3/26 0:31
1,456 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزتر از جوونم ، شیرین زبونم ، 5 ماهگیت مبارک قشنگم ...

دیگه رفتی تو ماه ششم زندگیت عزیزم

 

http://zibasaz.niniweblog.com/

 

 

پسر گلم سلام ، پسر 5 ماه و 5 روزه ی من ، الهی که من فدات شم ، فدای اون چشات شم

20 خرداد  5 ماهت تموم شد ، ببخشید که با تاخیر اومدم که بهت تبریک بگم

разделители

الان  ساعت یه رب به دوازده شبه و تو رو پای بابا لالا کردی ، منم که روزا اکثرا درگیر توام و وقت آنچنانی ندارم این شد که الان اومدم

تو فاصله ی این یکماه ، خدارو شکر مامان جون و بابا جون از سفر حج اومدن و کلی واسه مامان و بابا و تو سوغات آوردن ، نی نی خاله معصومت بزرگتر شد و کم کم زمان اومدنش نزدیک شد ، نی نی خاله سحر یکماهه شد .

ما هم اول خرداد خدا خواست و امام رضای مهربون ما رو طلبید، هر چند کمی سخت بود  با اتوبوس به تهران و از اونجا با قطار رفتیم مشهد و برگشتنی هم با قطار اومدیم ، خیلی خوش گذشت ، تو هم خیلی خیلی خیلی آقا بودی و اصلا ما رو اذیت نکردی ، البته میترسیدم بیشتر تو اتوبوس اذیت شی که خدارو شکر عالی بودی و اکثرا تو بغلم خواب بودی

تو مشهد رفتیم به همون آپارتمان قبلی که 5 سال پیش رفته بودیم و همون طبقه ، مسیر رفت و آمدمون به حرم هم راحت و کم بود ، کلی باهم رفتیم حرم و واسه عزیزانمون دعا کردیم

و چه سعادت بزرگی بود که شب شهادت امام موسی کاظم (ع) پدر بزرگوار امام رضا ما اونجا بودیم!

خلاصه به خاطر وجود نازنین تو امام رضای مهربون ما رو طلبید و ما بعد 5 سال رفتیم پابوسش، وای که چه صفایی داشت حرم ، صحن انقلاب و ...

تو همون مشهد شنیدیم که دخترخاله من (خاله مریم ) باردار شد (اونم دوقلو ) که انشاله نی نیهاش سالم به دنیا بیان

این اواخر هم خبر فوت برادر دوستم و همسایه مامان جون اینا رو شنیدیم که خیلی ناراحت کننده بود ، امیدوارم خدا همه رفتگان رو بیامرزه

разделители

بگذریم...

تو این یکماه یعنی بعد از اومدن از مشهد ، تو همچنان که به پهلو اینور و اونور میشدی ، یه روز یهویی غلت زدی و وقتی یاد گرفتی مدام اینکار رو تکرار میکنی ، اوایل بلد نبودی سرتوخوب بالا نگه داری ولی الان خودت به همون صورت سرتو بالا میگیری و بازی میکنی

با دیدن بابایی وقتی از سر کار میاد کلی بال بال میزنی و میخندی و از خوشحالی دلت میخواد پرواز کنی

با منم که وقتی بازی میکنم باهات قهقهه سر میدی و دلمو میبری ، منم البته بهت رحم نمیکنم اونقدر میبوسمت محکم تا سیر شم.

خواب شبت کمابیش به همون صورته و اکثرا هر دو ساعت بیدار میشی و شیر میخای بعدشم میخوابی

لثه هاتم همچنان میخاره و تو همش دستت تو دهنته ، یه هفته ای هم میشه که پاهاتو پیدا کردی و شصت پاتو میخوری و کلی با پاهات بازی میکنی!

خوب چون دیر وقته بهتره برم سروقت عکسها ...

разделители

اندر احوالات بیدار شدن از خواب و خورن انگشتها

یه روزی که دلم خواست دختر بشم

اول خرداد - سالن انتظار راه آهن تهران

تو قطار - به سمت مشهد( متین سرما خورده لالا تو کوپه کولر دار سرد )

تو خونه خودمون - مشهد ( چهنو)

تو رستوران دیدار- متین از خستگی لالا- بقیه در حال خوردن ناهار

خونه خودمون ( مشهد ) بعد از برگشت از حرم- متین خسته

مسیر رفت و آمد به حرم - روبروی باب الرضا

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

دلم تنگته

داخل صحن انقلاب- متین پیچیده ی دور از سرما

صحن انقلاب - متین و بابای متین

صحن انقلاب

و همونجا

عکس یادگاری متین از عکاسی سر کوچمون

فدات بشم خوش عکس من

در راستای وول خوردن متین موقع تعویض پوشک و غلت زدن

خونه خاله جون و بازم پا لالا رو پای مامان

و همونجا

اولین غلت متین طلا و احساس خوشنودی

رو شکم بابا در حال عشق و حال

اصلا نمیخوام عکس بگیرم - قهر ... قهر

مامان اجازه میدی انگشت بخورم عاااااااااااایاااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بازم اصرار مامان به پستونک خوردن من

از حموم اومدم

اینم متین در نقش پری دریایی

الهی من فدای خنده هات

آخ جون پااااااااااااا

ولم کن مامان - خوابم میاد

متین میون بادکنکهای جشن نیمه شعبان خونه مامان جون

سفره نیمه شعبان 23 خرداد 93

اینم کیک تولد نیمه شعبان - نذر متین طلا

پای توپول پسر طلا

این چه وضع خوابیدنه پسرم ( 25 خرداد)

منم پا دارم

بدون شرح

متین تو جشن نیمه شعبان

 

 

پسرم همینکه شروع کردم به عکس گذاشتن تا الان که ساعت 1:30 هست تو بیدار شدی و بازی کردی و الان داری گریه میکنی و بابات هم هی داره به من غر میزنه

ببخش عزیزم

 

پسندها (7)

نظرات (17)

مامان فریده
26 خرداد 93 10:33
وای مرجان جووونم کلی جیگرم حال اومد مجددا زیارت قبول.راستی منو شوهری هم اولین باری که رفتیم مشهد شهادت امام موسی کاظم بود.ان شالله بتونیم زودتر بریم. خودت هم که مثل همیشه ناز...عاشق قهر کردن این کلوچه شدم.... دوست جونم من فعلا برم که آرتا همین طور داره لپ تابو میکشه
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
به به ، سلام به مامان فریده آنلاین! ممنون از لطفت عزیزم، آرتا رو ببوس
عاطفه
26 خرداد 93 12:45
واییییی مرجان جونم چقدر متین شبیه تو هستش مثل سیب از وسط نصف شده خوشبحالت خیلی نازین امیدوارم همیشه سه تایی کنار هم شادوخوشبخت باشین خیلی دوستون دارم
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام عاطفه جون'مرسی از لطفت عزیزم'آخجون به بابای متین بگم که همه میگن متین شبیه منه تا بیشتر حرص بخوره(خخخخخخ)
*بهار*
26 خرداد 93 14:59
عزیزم ماشلله به این گل پسری مرجان خوشملی ها.تصورم یه چیز دیگه بود خدا سایه ی خودتو و همسرتو از آقا متین کم نکنه
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام بهار جون'ممنونم از لطفت عزیزم یعنی تصورت از من چجوری بود؟؟؟؟خیلی بد بود؟؟؟؟؟
*بهار*
27 خرداد 93 3:05
فکر کردم مثل من کم سن و سالی نمیدونم چرا ولی فکر کنم یه 50-60 ساله ت باشه خوب تضعیف روحیه کردم؟! فکر کردم متولد 67-68 باشی ولی بهت میاد 27--28 ساله ت باشه
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
بهار جون من آدم قوی ای هستم اصلا هم روحیم تضعیف نشد
مینا مامان مهسا
27 خرداد 93 6:05
متین مثل خودت دوست داشتنیه خوشحال شدم دیدمت عزیزم خدا متین کوچولورو حفظ کنه
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
ممنونم مینا جون ، لطف داری عزیزم
ترنم باران
27 خرداد 93 13:15
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي مرجان جونم چقدر رمانتيك، چقدر زيباااااااااااااااااااااااااا عكسهاي متين جووووون عاااااالي بودن.... راستي زيارتتونم قبول باشه از طرف ماهم نائب الزياره ميشدي... خدا براي همديگه نگهتون داره عزيزم
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام عزیزم'اگه اشتباه نکنم اسم خودتون هاله بود نه؟ ممنون از لطفت'به یاد همه شما بودم عزیزم'بوس
تبسم
27 خرداد 93 18:42
زیارتتون قبول خانومی.... ایشالا سه نفری مکه مشرف بشید ایشالا دندونشم زودی دربیاد پسر منم حدود یک ماه بیتابی کرد
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام تبسم جون'ممنون که اومدی انشاله قسمت شما هم سفرهای زیارتی! پسر شما چند ماهگی دندون دراورد؟
مامانی ویانا
28 خرداد 93 0:50
زیارت قبول متین جون عزیزم چقدر ناز و بزرگ شده متین جون عکسهاش خیلی نازن مرجان جون پس کجایی که من نمیبینمت ولی بقیه میبیننت
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام مامانی ویانا'ممنون از لطفت عزیزم عکس خودمو موقتا یه روزه گذاشتم و بعدش برداشتم'شبیه متینم
مامان خانمی
28 خرداد 93 10:20
بزرگ شدنت مبارکه وروجک خوش به سعادتت که زائر آقا شدی منم دلم حرم میخاد
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
انشاله قسمتت بشه عزیزم'دعا میکنم خود آقا بطلبه شما رو'وای که چه صفایی داره
زهـــرا
28 خرداد 93 11:13
زیارت قبول مرجان جونم ، همیشه به تفریح ایشالا که توو مشهد مارو از دعای خیرت بی نصیب نذاشته باشی :دی چشمت به دیدار پدر مادرت روشن ، قسمت شمام بشه چقد تغییر کرده این گل پسرمون ماشالا داره مردی میشه واسه خودش ایشالا همیشه در پناه خدا زیر سایه پدر مادرش باشه میگم مرجان مشهد سرد بوده که متینو پتو پیچ کردی؟ جالبه که پستونک نمیخوره و اصرار به خوردنش داری وروجک خاهر من که پستونکش نباشه خابش نمیبره و این خاهر ما هم از هر ترفندی استفاده میکنه تا ترکش بده اما نمیشه تازه فقطم همون یه پستونکو قبول داره یه شب که پستونکش گم شد خاهرم خوشحال شد که دیگه از سرش می افته ولی طفلی تا صب نخابید بس که گریه کرد!خلاصه که صب همه بسیج شدیم براش پیداش کنیم خب هر بچه ای یه جوره دیگه
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام زهراجون'چه ذوقی کردم اومدم دیدم یه کامنت طولانی گذاشتی ممنونم عزیزم انشاله قسمت شماهم به سفرهای زیارتی مشهد زیاد سرد نبود ولی چون متین سرماخورده بود و باد میزد اینم آبریزش بینیش تشدید میشد میدونی من عااااشق پستونک خوردن بچه هام'چند مدل پستونک واسش خریدم اما هیچکدومو نمیخوره منم هر چند مدت یه بار امتحان میکنم ببینم تصمیمش عوض شده یانه آره مامانم میگفت داداش منم از بس پستونکی بود یه شب که پستونکش گم شد تب کرده بود چجووووور عزیزم ممنون از اومدنت
سمیه
30 خرداد 93 12:37
هوراااااااااااااااااااا درست شد و میتونم بازم کامنت بذارم وای من چی بگم که هر لحظه عکساشو میبینم بیشتر تر از قبل دلم براش یه ریزه میشه چرا روسری بستی سرش، بزنم لهت کنم؟ بچه مرده اصلا هم دوست نداره دختر بود نازی چرا پسرمو اذیت میکنی قهر میکنه خیلی نامردی مران چرا به زور بهش پستونک میدی وقتی دوست نداره امیرطاها دیگه خیلی وقته پستونک نمیخوره اصلا عکس آخریشم که عشقه عشق
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام خاله سمیه جونم'مرسی از اظهار لطفت'این مامانم گهگاهی دلش میخواد سربه سرمن بزاره منم حالشو میگیرم و باهاش قهر میکنم'البته من خیلی پسمل خوبی هستمااااا'به دوست جون خودم سلام برسون
تبسم
1 تیر 93 10:18
عزیزم 6 ماه و 3 روزگی
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
تبسم جان؟چی6ماه و 3روز؟پسر من ؟؟؟؟عایااااااا؟؟؟؟؟نه بابا اونقدرام نیستااااا
فدایی محیا
1 تیر 93 20:58
خیلی مبارکه گل پسر
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
ممنون خاله جون
تبسم
3 تیر 93 10:12
گلم پرسیدی پسرت کی دندون درآورده در جواب سوالت گفتم راستی من حسش نبود آش دندونی هم نپختم
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
آهااااان'خخخخخخخخ'یادم نبود پرسیدم ممنونم از تذکرت پس دیگه پسر منم به زودی دندوناش درمیاد
مرمر
9 تیر 93 15:23
سلام مرجان جونم خوبی سمل نازت حسابی اقا و بزرگ شده زیارت قبول گلم منم تازه از مشهد اومدم حسش عالی بود
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلاااااام عزیزم'چه ذوقی کردم دیدم وبت آپ شد'خیلی نگرانت شده بودم وبت مثل همیشه عالی بود'ممنون که اومدی
مامان مرصاد
13 تیر 93 17:08
سلام مرجان جون زیاااااااااااااااااااااارت قبوووووووووووووول خوش به سعادتتون.ایشالله آقاامام رضا مارو هم لیاقت زیارتش بدونه و بطلبه به به متین ماشالله خیلییییییییییییییی نازو خوردنی شده فدای خنده های ملیحش واسه متین کوشولوی عزیز
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
ممنونم مامان مرصاد عزیز پسر نازو قشنگتو ببوس
مامان مرصاد
14 تیر 93 17:51
راستی مرجان جون من لینکت کردم اگر قابل دونستی لینکم کن
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
با افتخار به روی چشم خوشحال میشم عزیزم