متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

متین ، فرشته آسمونی من

در آستانه پنج ماهگی

1393/2/20 13:18
865 بازدید
اشتراک گذاری

تقدیم به همه ی مادرها

588832ogirvw3kqk

نگاه کن به کوچکی و بی پناهی و نیازهای لحظه به لحظه اش 

که دمی خود را از تو غافل نمی خواهد و نمی تواند ببیند.

هیچ کسی را در دنیا نمی شناسد جز تو 

با هیچکس پیوندی ندارد جز تو 

به هیچکس امید نمی بندد جز تو 

با هیجکس آرام نمی گیرد جز تو 

فقط و فقط تو را می شناسد و تو را می خواهد. عجیب یکه شناس است.

اوج نیاز و بیچارگی اش را حس می کنی؟

اوج قدرت و حیات خود را درک می کنی؟

اگر او را محروم کنی چه کسی او را می پرورد؟

و تو ...

که خود او را آورده ای و خواسته ای و دوست داشته ای ، می توانی محرومش کنی؟

می شود کنارش نباشی و نمانی؟

آن هم زمانی که نیاز و تکیه گاه و امید او ، فقط و فقط تویی!

...

تجربه ی خدا بودن، الهه بودن ، تمام امید و پناه کسی بودن، همه کس کسی بودن، تجربه ی سخت و شیرینی است.

می فهمد آدم که برای خدا بودن، به چه مایه از هستی و حیات و قدرت و علم و تمام آنچه را که می طلبد، احتیاج دارد.

پس خدایی  کن مادر خوب....

 

http://zibasaz.niniweblog.com/

سلام پسر عزیزم

امروز جمعه نوزدهم اردیبهشته ، ساعت 1 بعداز ظهره ، تو داری رو پای بابایی لالا میکنی ، البته یکم اولش واسه خودت با همون لحن شیرین غم دارِ شکوه کن حرف زدی ، اگه بدونی من چقدر عاشق این حرکتتم، انگاری داری واقعا یه چیزایی میگی، فکر کنم دندون درنیورده حرف بزنی پسر باهوش من!

Разноцветные сердечки

متین مامان ، چه زود یک ماه دیگه هم گذشت و تو فردا چهارماهگیتم تموم میشه و میری تو پنج ماه

شکلک ساده 979 

کارایی که تو این مدت انجام میدی اینکه حرکتهات و عکس العملهات خیلی زیاد شده ، وقتی دارم پوشکتو میگیرم مدام قل میخوری به یه طرف و نمیزاری ببندمت ، واسه خودت آواز هم میخونی و حرف میزنی ، بعضی وقتها هم که سرحال باشی واست شکلک درمیارم صدادار میخندی، اسباب بازیهاتو تقریبا میگیری مخصوصا زنبور فنریتو ، اگه از دستت ول شه جنجال راه میندازی و آواز میخونیو یه صدای مخصوص درمیاری و به ما منظورتو میفهمونی

دستت رو هم همچنان با ولع میخوری و گاهی اوغ میزنی، الان یکماهه پروسه خارش دندونت شروع شده ، چون شدیدا لثه هاتو میکَنی ، خوابتم بهتر شده و شبا بیشتر میخوابی ، البته این مدتا مریضی و سرفه میکنی، فکرکنم حساسیت بهاری باشه واسه همین شربت میخوری که خواب آور هم هست ، نمیدونم خوابت واسه این بهتر شده یا اینکه کلا تصمیم گرفتی که دیگه آقا شی و مامانو اذیت نکنی

разделители

پسر گلم اردیبهشت ماه هم اومد و با چشم بر هم زدنی نوزده روزش گذشت ، نی نی خاله سحر هم به دنیا اومد ، یه نی نی ناز و ظریف ، علی جون اومد تا همبازیت شه ، انشاله جمع چهار نفره خاله سحر اینا همیشه در کنار هم خوش و سلامت باشن چون دلهای مهربونشون لایق بهترینهاست

Анимированная линейка

بابا جون و مامان جون عزیز ( بابا و مامانِ مامان ) الان پنج روزیه مشرف شدن به سرزمین الهی، اگه بدونی دلم چقدر واسشون تنگ شده ( دیروز عکسشونو دیدم و ناخوداگاه گریم گرفت ) تا امروز مدینه هستن و حدودا یکی دوساعت دیگه میرن به طرف مکه

انشاله خدای مهربون اونا رو در پناه خودش حفظ کنه و سالم برگردونتشون پیش ما، خیلی خوشحالم از اینکه پدر و مادرم به این آرزوشون رسیدن ، انشاله خدا قسمت همه آرزومندا بکنه این سعادت رو!

Розовые цветы

پسر گلم یکشنبه همین هفته یعنی 21 اردیبهشت باید بریم واکسن 4 ماهگیتو بزنیم Tabaa پیکسل پیکسل (VGA) و داروهای پیکسلامیدوارم که زیاد اذیت نشی عزیزم

اگه خدا بخواد و امام رضای مهربون بطلبه شاید اول خرداد بریم مشهد و تو اولین سفرتو تجربه خواهی کرد اونم با قطار، امیدوارم مقدمات جور شه و اسباب کار فراهم و مهمتر از اون خدا بخواد و این سفر عملی بشه

خوب پسر گلم دیگه میرم که یه چند تا عکس ازت بزارم تا ببینی این روزاتو

بریم به سمت یه عالمه عکس

اول از همه یه سری مدلهای خواب گل پسرم که تو بعضیهاش مامان همش مجبوره بیدار شه درستت کنه که گردنت درد نگیره

اینجا داشتی خواب فرشته ها رو میدیدی

اینجا هم همینطور

یه شب که مهمون داشتیم ( مامانبزرگ اینا و عمه ها ) و تو نخوابیده بودی بعدش که خوابیدی از خستگی اینجوری خوابیدی ( داشتی دستتو میخوردی که خوابت برد و انگشتت تو دهنت موند )

یه شب دیگه

در عرض کمتر از دو دقیقه و سه حالت مختلف

و باز هم انگشت به دهن!

خواب با چشمهای نیمه باز( داری یواشکی مامانتو میپایی)

یه روز که به خاطر سرفت برده بودیمت دکتر ؛ اینم وقتی اومدی

لازم به ذکره که عین مامانت میخوابی، منم زمانهایی که خیلی خستم دوست دارم این مدلی بخوابم

بعضی وقتها هم این مدلی دستاتو میگیری و میخوابی

یه روز متین تازه حموم کرده ، در حال پوشیدن لباس

آماده برای رفتن به مهمونی

یه روزی پیاده روی با کالسکه برای اولین بار و گردش و عشق و حال

قبل خواب و مرحله ی خیره شدن به مامان

عاااااشق این عکستم

اندر احوالات خوردن دست

اینجا رو شکم بابایی هستی و بابا هم واست موهاتو فرق باز کرده

اولین بار که جغجغه گرفتی دستت

در حال بحث و مشورت با پسر داییت محمد طلا

نگاه کردن به مامان و به خاطر سپردن چهرش

حمله به سمت پیتزاهای مامان پز

موقع تعویض پوشک و قل خوردن به چپ و راست

تحقق آرزوی مامان واسه 3 ثانیه ( دست و جیغ و هوراااااااااااا)

پا لالا تو مهمونی

بازی با زنبورک فنری و همچنان دست خوردن

فدات بشم مامان قشنگم

خوردن دست زنبورک به جای دست متین

آماده شدن واسه رفتن به خونه خاله جونت

یه روز موقع رفتن به خونه مامان جون ، وقتی خواب بودی و بغلت کردم تو هم سرت رو گذاشتی رو شونم و تو مدت انتظار واسه آژانس که خیلی هم طول کشید وقتی شک کردم یه حرکتهای ریزی داری نکنه بیداری، با دوربین ازت عکس گرفتم و تو با خیره شدن به دوربین مامانو سخت غافلگیر کردی و تا آخر مسیر و حتی رسیدن به خونه مامان جون هم سرت رو برنداشتی

حباب درست کردن با آب دهنت ( درست عین بچگیهای مامان )

اینجا فکر کنم داشتی سرود جمهوری اسلامی رو تو دلت زمزمه میکردی

وقتی مامان با موبایل ور میرفت و تو هم داشتی یواشکی نگاه میکردی

اینم داغ داغ ، دیروز 18 اردیبهشت ، تو حموم با کلاه حمومت( عاشق حموم کردنی )

اینم طاها جیگر ( پسر دایی دومت ) موقع غذاخوردن به صورت کاملا آزادانه

و در آخر اینم علی کوچولو ، نی نی ناز خاله سحری

تاریخ تولد : سحرگاه روز 13 اردیبهشت93

بالاخره تموم شد مامان

واقعا خسته نباشم .....

پسر گلم امیدوارم تا بزرگ شی وخودت بیای این مطالبو بخونی این مطالب و عکسها بمونه و پاک نشه

 

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان اراز
19 اردیبهشت 93 20:47
ماشالله مردی شذه متین جون.لباش خیلی خوردنیهخدا غلی کوچولو و طاها رو حفظ کنه با همه ی بچه ها
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام میناجون'خوبی؟آرازجون خوبه؟ممنون از اظهار لطفت نه عزیزم اون متنها از من نیست'جایی خوندم خیلی خوشم اومد گفتم بزارمش تو وبلاگ همه بخونن
سمیه
21 اردیبهشت 93 14:14
ایول از قدیم گفتم کار نیکو کردن از پر کردن است دمت گرم با ایییییین همه عکسی که گذاشتی و خسته نباشید اون متن اولت هم محشر بود گریه م گرفت از اینکه خدا بهم عنایت کرده موهبت مادرشدن رو اول از همه از الان التماس دعا دارم میری مشهد شدیدا دلم هوس امام رضا رو کرده نمیدونم امسال ما بتونیم بریم یا نه ولی ازت ملتمسانه خواهش میکنم اونجا دعام کنی برای آرامش زندگیم که واقعا بهش نیاز دارم از طرف من به مامان و بابات هم زیارت قبول بگو انشاالله چندین باره نصیبشون بشه سفر حج الهی فداش بشم بچه م چی چپ اندر قیچی میخوابه راستی امیرطاها هم از این لباس راه راه رنگیا داره مصه دوستش متین دستاشو چی ناز گرفته خوابیده مثه مردان بزرگ متفکر چی کیفی میکنه تو کالسکه انگار طعم بیرون رفتو مثه امیرطاها فهیده وااااااااای چه بحث و مشورت بامزه ای مردم از خنده وای عوض کدن پوشکو نگو که ماهم این مشکو داریم امیرطاها هم همه ش با آب دهنش حباب که چه عرض کنم بادکنک درست میکنه. میترسم زود ددون دربیاره خیلی از حرکتها و خصلتهای امیرطاها و متین مثل همه
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سمیه جونم ممنون از لطفت اگه قسمتمون شد و رفتیم مشهد حتما واست دعا میکنم و از امام رضا میخوام تو رو هم به زودی بطلبه'اگه تو هم میومدی و همدیگه رو اونجا میدیدیم چه عالی میشدااااا آره متین و امیرطاها دوستای خوبی هستن واسه هم واسه همین خیلی از خصلتهاشون شبیه همه عزیزم انشاله زیارت خونه خدا و حرم رسول خدا نصیب شما و پدر و مادرمهربونتون هم بشه برای چندین بار بازم ممنون از لطفت
مامانی ویانا
23 اردیبهشت 93 19:48
عزیزم متین جون خیلی نازه از طرف من یه ماچ آبدار ازش بکن
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از لطفت'به روی چشم حتما
مامان فریده
24 اردیبهشت 93 15:57
واااااای مرجان جون کلی عکس خوشگل از متیم گلی...کلی هم مزه داد بهم آخی میخوای برین مشهد حتما واسمون دعا کن.منم دلم خیلی مشهد میخواد.ایشالله ماه تابستون بتونیم آرتا را ببریم پابوس امام رضا. فکر کنم متین هم مثل آرتا از اون دست خورای حرفه ای بشه ها. ای وای مامانی خوب پسرمون دلش میخواد پیتزا خوشمزه میپزی تازه جلوشم میزاری از طرف من گا پسرو محکم ماچش کن و دعا کن منم یه وقتی پیدا کنم وبلاگ آرتا را آپ کنم
مامان عاطی(مرجان)
پاسخ
سلامدفریده جون'ممنونم عزیزم از لطفت آره متین یه دستخوره حرفه ایه'کم مونده انگشتاشو تموم کنه به روی چشم حتما'تو هم آرتارو فشاری و محکم ببوس