اولین حرفها
سلام پسرقشنگم
تصمیم دارم از امروز خاطرات با هم بودنمون رو ثبت کنم از وقتی که از خدا خواستیم تو رو به ما بده تا وقتی که بیای پیشمون و ...
پسر نازم، واسه اینکه خدا تو رو از بین تموم فرشته هاش گلچین کنه و بده به ما ، کلی منتظر موندیم
تقریبا 4 سال...
من و بابا خیلی ناراحت بودیم از اینکه چرا خدا تو رو به ما نمیده تا اینکه تو یه روز قشنگ فهمیدیم خدا تو رو گذاشت تو دلم
اونقدر خوشحال شدیم که تا مدتها تو بهت و ناباوری بودیم
از اون روز تاحالا تو خیلی بزرگ شدی و دیگه کم کم زمان اومدنت پیش ما نزدیک شده
تقریبا ٢٠ روز دیگه میتونم بغلت کنم و بوت کنم و از دیدن این هدیه آسمونی خدا لذت ببرم و شاکرش باشم
واسه همین ، از امروز تصمیم گرفتم که خاطراتمونو اینجا ثبت کنم، حتی اونایی که تو دفترخاطراتت نوشتم
تا بدونی چقدر خواستنی هستی و چقدر دوستت داریم و عاشقانه منتظرتیم
از خدا میخوام این مدت کم باقیمونده هم به سلامتی بگذره و تو صحیح و سالم برسی بغل من و بابایی!